بسم الله الرحمن الرحیم-بحرانها -بخش سوم- من بهدعوت واصرار دوست کاشی خودم چند روز درزمان نوروز منزل ایشان درتهران بودم- به من ایشان میخواست باخانواده ایشان- من چالشی داشته باشم- درحالیکه من معلوماتی نداشتم روزه اول من ومادر ایشان وخود ایشان بحثی را شروع کردن اولین اختلاف ایشان باخواهراش بود که دامن سی سانتی میپوشید ومیخواست با ماشین فوقالعاده گرانقیمت که ازپول خوداش خریده بود کهمادر ایشان میفرمودند ما یک تومان هم کمک نکردیم انخانم بدنبال دوست من به دبیرستان البرز برود وایشان ظهر بیاورد وایشان گفته بود اگربیاید یک کتک مفصل خواهد خورد من حوصله متلک های پسران راندارم- مادرایشان فرمودند من به ایشان تذکردادم که دامن پنچاه سانتی مانند من بالای زانو بپوش ولی ایشان گفتند این چنین دوست دارم ومن دیگر چیزی نگفتم چون به دمکراسی معتقدهستم وبعدا هم ایشان تغیر رویه داد وتبدیل به پنچاه سانتی کرد- مسئله دوم ایشان مایل بودازدواج کند- ولی مادرشان فرمودند که برای شما زود است به موقع –دم گاوی- در دست شما قرار میدهیم- من از این استعاره خیلی تعجب کردم- مادم اسبی داریم ودمی اردکی داریم- احتمالاتنها یک گیس عقب که بباحلقهای چرمی بسته میشود انرا دم گاوی میگفتند که مانند گیس دختران قبلیه سرح پوست امریکائی اپاچی است که خیلی مشهور است- یک نقاشی مشهوری است یک دختر اپاچی را کشیده است که گیس ان طبیعی است ودامنش هم یک کاغذ استکهدرخانه پسرعموی پدری ایشان که از امریکا رفته بود خریده بود- خانه ایشان دقیقا مانندخانه اشراف امریکائی بود اطاق سه سطح هر سطحی با پنچ سانت- جدا میشود سطح اخر هم کف است باطاق ی وراهرو ودستشوئی- درفلیم های امریکائی فراوان بود ومن دلیل اش رانمی فهمیدم- در دانشگاه لندن روزی از استاد سئوال کردم- البته سطح اول فضای کم دارد وسطح دوم بیشترین فضا دارد وسطح سوم فضای کم دارد فرمودند مثلا چشن ازدواج گرفته میشوددر سطح بالا ارکستر است وزن وشوهر درانجا میرقصندودر سطح دوم افراد ودرسطح سوم بچه ها حال فامیل بزرگی داشته باشند ویا ریس یک شرکت معظم باشند چشن برای شرکت گرفته باشند سطح اول هم فضای زیادیدارد که افرادمهم شرکت ویا فامیل درسطح اول هستند وعیتقه جات بلوری مثلا دوتا شمدان بلوری اطراف نقاشی بود—اول نوروز- پدرایشان فرمودند –من میخواهم برای عید مبارکی نزد حضرت فلسفی بروم شما میال هستید ومن هم از خدا خواسته وصف ایشان وکتب ایشان خوانده بودم ولی دوست کاشی من نیامد- وما درمسجد به نزد ایشان رفتیم- پدرایشان پس عید مبارکی فرمودند- که یک طلبه جوان حضرت اقارابه جرم پخش اعلامیه حضرت اقای خمینی رحمت الله علیه گرفتند وهنوز در زندان کاشان است- اگرلطف کنید درحق ایشان مساعدتی بکنید- ایشان فرمودند وضع خودم خراب است ولی یک بازاری است که جزو امنای مسجد است ونفوذی هم دارد من به ایشان متذکر میشوم- امسال ماه مبارک رمضان هیت امنا فرمودند رژیم روی جوانان دارد سرمایه گذاری میکند – امسال سی روز را درباره جوان صحبت کنید ومن قبول کردم تا شانزدهم مبارک رمضان سخنرانی من پلی کپی میشد- در مسجد واطراف مسجد پخش میشد ودرتهران عده ای- یک نسخه انرا پلی کپی میکردند درجاهی مخصوصی پخش میکردند وسرخیبان این جا هم پخش میکردند- درمسجد کلاسی برای جوانان گذاشته بودند وهمین سخنرانی درس میدادند ومن هم نظارت از نزدیک داشتم روزی به مسجد امدم یک مشاین گرانقیمت جلوی مسجد پارک کر د ونوجوان گفت داخل مسجد شو- من همین اطراف هستم یک سلام علیکی هم بامن کرد- روز شانزدهم ساواک سه ماشین سیاه به درب مسجداورد وبچه را کتک زد وپلی کپی هارا پاره کرد وگفت مگر شمادرس ندارید؟/ ما درتلویزوین برنامه زیادی برای نوجوانان داریم همان ها هم خوب هستند وهم کافی هستند- به من گفتن چیکار کنیم- گفتم اعتنائی نکنید ومن زنگ به ساواک زدم وگفتم من حداعلای سانسور را بکاربردم که یک واو نمیتواند کم کنید واین بازی چه است که دراوردید طبق قانون کشور این سخنرانی قابل قبول است وتلفن را گذاشتم روز هفدهم ساواک جلوی پخش پلی کپی های سرخیابان را گرفت که شما مجوز نگرفتید ودر دم مسجدیک جوان الامد باعینک خاص ولباس خاص همین پلی کپی را پخش کرد وفقط داخل ان یک پرانتز باز کرده بود وداخل نوشته بودیکجمله ازمن درباره تمجیداز رضاشاه وگفتد ایشان رضاشاه پرست است- ویک جمله ازمن تمجیداز محمد رضا شاه –که ایشان محمد رضا شاه پرست است)- این دوجمله را من بیان کنم- امریکادی میخواستند درایران دانشگاه ایجاد کنند خود رضاشاه میترسید وعلما هم سخت مخالف بودند وفرمودند اگر قرار دانشگاه زده شود خودمان بلدهستیم که دانشگاه درست کنیم هرجا غرب درکشورهای اسلامی دانشگاه زد نسل فاسد شد کهخون ایرانیان رنگین تراز انها که نیستند- فوق اش ماچند جوان متعد را به غرب میفرستیم ودرانجا علم های مورد نیاز را یادبگیرند نه انکه طوطی یادبگیرند باید ازمایش کنند اگردرست بودتعلیم دهند- من به قم رفتم وبا زعیم زمان صحبت کردم –که زمان عوض شده است یک جوان به غرب میرود دکتر میشود ولو لا ابالی است ولی دکتر است موردنیاز درایران اقلا ما کنترول داریم ودقت میکنیم جوانان متعهد باشد البت ضررهائی دارئ ومنافعی هم دارد ولی منافع بیشتراز ضرر است قبول کردند ورضاشاه میترسید ومن به اطرفیان ایشان گفتم دل توی دل ایشان بگذارید ویک نامه نوشتم به ایشان که قوت قلب بگیرد ونوشتم زعیم کشور قبول کرده است پس همه علما ساکت خواهند بودوایشان قبول کرد وروز افتاح من را کرد ریس دانشگاه ومن به دانشجویان گفتم خلیلی قدربدانید که دتنشگاه باز شد واز رضا شاهم به خاطر تاسیس دانشگاه تمجید کردم وگفتم به دانشجویان کار نکیند که علما درب دانشگاه راتخته کنند-این شده است رضاشاه پرست؟؟-ادامه دارد